درد مشترک
استادم هفته پیش برای شرکت دریک کنفرانس رفته بود روسیه. پروفسور شصت ساله که مرجع خیلی از مجلات معتبر در زمینه کار ما است، مهمان افتخاری دانشگاه سنت پترزبورگ بوده در این سفر.
امروز ازش پرسیدم سفر خوش گذشت؟ انتظار داشتم بگوید هوا خوب بود یا بد،دو سه تایی مقاله خوب آوردهام که بخوانی خوب است و ازاین حرفها، اما بیمقدمه گفت نه خیلی خسته کننده بود و ناخوشآیند. گفت که توی شهر به شدت معذب بوده بس که همه جا نیروهای امنیتی در رفت و آمد بودهاند، موقع ورود هم کلی سوال پیچش کردهاند که چرا درفرانسه زندگی میکند و چرا به روسیه سفرکرده و کلی مدارکاش را زیر و رو کردهاند برای ورود به کشور خودش.
گفت که دائم نگران بوده اجازه ندهند برگردد سرکارش و حتی میترسیده نکند دستگیر وزندانیاش کنند!
با تعجب فقط گفتم ایران هم دست کمی از کشور او ندارد در این ماجراها.
2 comments:
دوستم چه قدر استادت باباست. ): استاد ِ من 33 سالشه!..من بهش می گم پسرم! :دی
پای درد دل یک دوست بلاروس نشستم، می گفت آنجا اسم سردمداران حکومت را نمی شود به صدای بلند گفت!! نمی دانم چقدر صحت دارد. اصلا هیچ چیز درباره ی این کشور نمی دانم. نمی دانم ما خیلی پرسر و صداییم یا رسانه ها به دلایل سیاسی اینقدر مشتاق مسایل ما؟!
Post a Comment