Sunday, July 29

#

دارم یک کتاب می خوانم درباره زندانیان اولین بند زنان سیاسی در ایران. حدود سالهای 1350.
البته سیاسی که نه به قول ساواک اشرار مسلح یا مقدمین علیه امنیت کشور.

پی نوشت : داد بی داد، ویدا حاجبی تبریزی، پاریس، فوریه2003.

Monday, July 16

خسته نباشید

این روزها مرتب اخبار برگزاری المپیاد فیزیک در ایران را دنبال می کنم. خیلی دوست داشتم من هم میان آن مهمه شور و شوق باشم خصوصا که فرصت های متعدد و جالبی هم برای همکاری وجود داشته.
به هر حال برای همه برگزار کنندگان، که بیشترشان از دوستان و استادهایم هستند آرزوی موفقیت می کنم.

پ ن: به نظرم پوستر المپیاد هم خیلی خوب از کار در آمده.

Thursday, July 12

بدون شرح

اینجا بعد از یک عمر زندگی نسبتا عاشقانه به آدم ها توصیه می کنند پارتنر جدیدی پیدا کنند و هر از گاهی شبی را با او بگذرانند، نکند افسرده یا دلزده شوند.
آنجا آدم ها را برای کاری که فقط چند دقیقه طول می کشد و شاید نتیجه یک عمر بدبختی باشد به فجیع ترین وضع می کشند.
این طرف وقتی یک دختر بیست و چند ساله محض احتیاط به پزشکش می گوید که تا به حال چنین رابطه ای نداشته بر سرش فریاد می کشد که از کدام بربرستانی آمده ای؟
آن طرف دخترانی را که قرار است در کودکی مادر شوند بی رحمانه ناقص می کنند مبادا اسیر وسوسه گناه نابخشودنی شوند.

Monday, July 9

فیلم

دیدم دوباره چندتایی از دوستان فیلم معرفی کرده اند و باز هم بازار صد فیلم برتر که اگر نبینی عمرت بر فناست راه افتاده. راستش من هیچ سر در نمی آورم، مگر این فیلم دیدن برای اکثر ما کاری به جز تفریح است؟
من اگر حوصله ام بطلبد قطعا ا ز دوستان سراغ آخرین کتابی که خوانده اند یا آخرین فیلمی که دیده اند و پسندیده اند را می گیرم.شاید اگر خودم هم فیلمی خیلی بهم بچسبد اینجا درباره اش بنویسم.
اما از این فریادهای واحسرتا هیچ سردر نمی آورم، شاید چون دلم نمی خواهد باور کنم گردانندگان این صنعت زیادی کارشان را خوب بلداند.