Monday, April 30

درد مشترک

استادم هفته پیش برای شرکت دریک کنفرانس رفته بود روسیه. پروفسور شصت ساله که مرجع خیلی از مجلات معتبر در زمینه کار ما است، مهمان افتخاری دانشگاه سنت پترزبورگ بوده در این سفر.
امروز ازش پرسیدم سفر خوش گذشت؟ انتظار داشتم بگوید هوا خوب بود یا بد،دو سه تایی مقاله خوب آورده‌ام که بخوانی خوب است و ازاین حرف‌ها، اما بی‌مقدمه گفت نه خیلی خسته کننده بود و ناخوش‌آیند. گفت که توی شهر به شدت معذب بوده بس که همه جا نیروهای امنیتی در رفت و آمد بوده‌اند، موقع ورود هم کلی سوال پیچش کرده‌اند که چرا درفرانسه زندگی می‌کند و چرا به روسیه سفرکرده و کلی مدارک‌اش را زیر و رو کرده‌اند برای ورود به کشور خودش.
گفت که دائم نگران بوده اجازه ندهند برگردد سرکارش و حتی می‌ترسیده نکند دستگیر وزندانی‌اش کنند!
با تعجب فقط گفتم ایران هم دست کمی از کشور او ندارد در این ماجراها.

این روزها

۱-برایت خیلی خوشحالم، خیلی زیاد! البته حسودیم هم شده، به تو که به آرزویم رسیده‌ای. آرزوی محال.
۲-شاید منتظر همین آخرین قدم بوده‌ام (آخرین به زعم من البته). طعمش تلخ و گس است اما من خوشم آمده خیلی!
۳- حرفی برای گفتن نمانده.

Wednesday, April 25

باید همه چادر سر کنند؟

وقتی بیرون از ایران هستی و تنها منبع خبرت می‌شود انواع سایت‌های عموما مخالف دولت، همیشه باید نگران پیاز داغ ماجرا باشی!
آهای دوستان ساکن ایران و خصوصا تهران این ماجرا به همین اندازه که می‌بینم نفرت‌انگیز و احمقانه است؟
وقتی هر روز صبح جوان‌ها و نوجوان‌ها را می‌بینم که با لباس‌های عجیب و غریب به طرف مدرسه و دانشگاه می‌روند، بیشتر حیرت می‌کنم که چطور در ایران، گیریم با چند هزار کیلومتر فاصله، هنوز درگیر قد شلوار و جوراب دخترها هستیم.
وقتی دقیق‌تر می‌شوم می‌بینم این ماجرا فقط مختص اروپایی‌ها نیست. انوع چشم بادامی‌های چینی و ژاپنی و کره‌ای، اهالی آمریکای لاتین، هندی‌ها و حتی گاه عرب‌ها همه همین ‌طور‌اند، آسوده اند ، خودشان‌اند، همان‌که دوست دارند، بعد فکر می‌کنم بعد از هزار و اندی سال چطور هنوز این همه آدم توی آن گربه نازنین هستند که نفهمیده‌اند یک جای کارمان بدجوری می‌لنگد.
پ‌ن1: عجیب و غریب اینجا اصلا بار معنایی منفی ندارد مثلا هر روز دخترهایی را می‌بینم که پیراهن ( لباسی شامل بالا تنه و دامنی که گاهی تا زیر زانو هم می‌رسد.) روی شلوار لی‌اشان پوشیده‌اند.
پ‌ن2: کسی من‌را به این بازی تلخ دعوت نکرده، اما فکر کردم شاید خیلی هم دعوتی نباشد این بازی!

Sunday, April 22

رای گیری

مثل ندید بدید‌ها از صبح دوست داشتیم برویم رای دادن مردم را ببینیم، عاقبت هم حدود شش و نیم بعدازظهر رفتیم. توی حیاط شهرداری نزدیک خانه مان از تنها پلیس نگهبان که مشغول صحبت با موبایل هم بود پرسیدیم می‌توانیم داخل را ببینیم که با مهربانی اجازه داد!
با اینکه ساعت راگیری هنوز تمام نشده بود اما شمارش را آغاز کرده بودند پشت درهای باز و بدون هیچ قیل قالی، داخل شدن ما هم کسی را متعجب یا معترض نکرد.
راس ساعت هشت شب در پایان زمان قانونی رای‌گیری هم نتایج اعلام شد، این البته نتیجه شمارش ماشینی است، نتایج شمارش دستی همان که ما دیدیم، قرار است تا سه روز دیگراعلام شود.
(ظاهرا هر کس پرینت اسم کاندیدای مورد نظرش را هم از ماشین می‌گیرد و داخل پاکت توی صندوق می‌اندازد.)

Thursday, April 19

بدون شرح

اگر من یک موقعی مشهور شدم، بدانید کار کار کمانگیر است. این برگردان انگلیسی مطلب مربوط به انتخابات فرانسه است، این هم فرانسه‌اش.
اینجا آنطور که خودش را معرفی کرده دنیا را از دید وبلاگ نویس‌ها نگاه می‌کند، و ظاهرا وابسته به سازمان گزارش‌گران بدون مرز است.
این هم یک سایت دیگر که همین الان فهمیدم متن فرانسه پستم را گذاشته.

Wednesday, April 18

بازی آرزو

کاف‌عین لطف کرده و مرابه این بازی آرزو دعوت کرده، ممنون.
چند روزی فکر کردم تا از میان خروارها آرزویم چند تا از به درد بخورهایش را برای اینجا پیدا کنم، اما آخرش هم قرار است آرزوهایی را بنویسم که تقریبا مطمئنم هرگز عملی نخواهند شد.
1- آرزو دارم من و مردم سرزمینم فهمیده‌تر شویم و عاقل‌تر، صبورتر شویم و منطقی‌تر و البته آزاداندیش‌تر و ازخود گذشته‌تر، تا شاید کلمات جنگ، تحریم، توقیف، بازداشت، فقر و فساد از یادمان برود.
2-آرزودارم سفر کنم، آدم‌های تازه و زندگی‌های جدید را تجربه کنم تا از دگم‌اندیشی رها شوم.
3- آرزو دارم در شهر کوچکی زندگی کنم، شهری که در جنوبش رودخانه‌ای‌ روان باشد و درشمالش جنگلی به انتظارم. شهری که در باغچه خانه‌هایش لاله و سنبل و نرگس بکارند.
4-آرزو دارم مادر باشم، مادر کودکی که دوستش بدارم، نوجوانی که دوستش باشم و جوانی که دوستم بدارد.
پی نوشت: نانسی شبیه شهر آرزوهایم است، من اما در ایران دنبال این شهر می‌گردم. سراغ دارید؟

Friday, April 13

من و مهمان جدید الیزه

یکشنبه هفته آینده مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری فرانسه برگزاری می‌شود. اتفاقی که از ابتدای ورودم به فرانسه آثارش را کم و بیش می دیدم . این روز و البته مرحله دوم انتخابات دوهفته بعد جانشین شیراک را در کاخ الیزه برای هفت سال آینده مشخص خواهد کرد. شیراک 74 ساله که 12 سال گذشته را روی صندلی ریاست جمهوری فرانسه گذرانده و پیش ازآن هم به بسیار به الیزه رفت و آمد داشته (او درزمان انقلاب ایران نخست وزیر فرانسه بوده)، این بار ترجیح داده از نیکولا سارکوزی وزیر کشورش حمایت کند. با وجود اینکه در قانون اساسی فارنسه هیچ محدودیتی برای تعداد دوره های ریاست جمهوری وجود ندارد.
دراین دوره از انتخابات 12 کاندیدا با هم رقابت می‌کنند که از آغاز این هفته رسما تبلیغات‌شان را شروع کرده‌اند. 4 نفر از نامزدها خانم‌اند که معروفترین‌شان، سگولن رویال رقیب سارکوزی پیشتازدر نظر سنجی‌ها محسوب می‌شود.
نفرات سوم و چهارم لیست به ترتیب فرانسوا بایرو و ژان ماری لوپن اند. لوپن 78 ساله همان پیرمردی است که هفت سال پیش حدود 80 درصد شرکت کننده‌ها از ترس رئیس جمهور شدن او به رقیبش، شیراک رای دادند.
همه اینها را گفتم که بگویم
اگر سارکوزی رئیس جمهور شود وضع ما به عنوان خارجی‌های مقیم این کشور بدتر خواهد شد. شایع است که او یک بار تعداد زیادی مهاجر غیرقانونی را با وعده دادن کارت اقامت موقت جمع کرده و بعد همه را از کشور اخراج کرده. درشعارهایش هم گفته که باید دانشجوهای خارجی را به محض تمام شدن دوره تحصیلشان بازگرداند حتی اگر کارت اقامتشان هنوز چند ماهی اعتبار داشته باشد.
رویال اگر برگزیده شود به عنوان یک ایرانی متضرر می شویم، رویال استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای را هم حق ما نمی داند.
اگر بایرو رئیس جمهور بعدی فرانسه باشد به عنوان مسلمان دچار مشکل می شویم. ظاهرا بایرو از پیشگامان قانون منع استفاده از نمادهای مذهبی است.
اگرهم لوپن رای بیاورد، گرچه با ایرانی‌ها خیلی احساس دوستی و نزدیکی می کند اما چون اصلا دل خوشی از بازی اتحادیه اروپا ندارد میتواند مشکل جدیدی باشد برای ما ایرانی‌هایی که همیشه درگیر ماجرای ویزا گرفتن هستیم.

Saturday, April 7

ما و انیشتین

یک نفر لطف کند یک دانشمند محترم و آبرودار به ما معرفی کند، طرف البته باید نظریه‌ای داشته باشد که به زبان قابل فهم برای عموم هم عجیب و جالب باشد. قیافه و رفتارش هم به قدر کافی جذاب و البته نامتعارف باشد، بلکه ما دست از سر پرموی انیشتین برداریم.
این پست بارباماما را در مورد پدر فیزیک ایران و پسر پدر فیزیک ایران، چند روز پیش خواندم و خواستم لینکش را اینجا بگذارم که نشد. دیروز هم به این یکی برخوردم که دیگر شاهکار است، نویسنده ادعا کرده که انیشتین با آیت الله بروجردی نامه نگاری داشته و تئوری‌هایی هم در باب معراج پیامبر و معاد جسمانی و.... داده.

Friday, April 6

برای ناهید کشاورز

‌نمی دانم از وقتی فهمیده‌ام تو هم در فرانسه دانشجوی دکتری هستی احساس نزدیکی بیشتری کرده‌ام؟ یا از وقتی خوانده‌ام که جرمت اقدام علیه امنیت ملی است، تصمیم گرفته‌ام که من هم علیه این امنیتی که یواش یواش نفس کشیدنمان هم دارد تهدیدش می‌کند اقدامی کنم. برادر وخواهرم در کانادا و ایران را هم به این کار تشویق کرده‌ام.
من اینجا ایرانی‌های کمی می‌شناسم و نمی‌دانم چند تا از آن یک میلیون امضایمان را می‌توانم جمع کنم؟ اما امیدوارم بتوانم چند برگی برایتان پست کم.
راستی چقدر تاسف برانگیز که اقدام برای آسایش و امنیت نیمی از ملت ایران، امنیت ملی‌مان را مشوش می‌کند.
پی نوشت: اینجا می‌توانید فایل جمع‌آوری امضا را بگیرید.

Sunday, April 1

300

به مدد اینترنت پرسرعت مرتب فیلم دانلود می‌کنیم و می‌بینیم. امروز 300 را دیدم، اصلا هم خوشم نیامد از فیلم، وقتی هم نیمه‌های CDدوم لب تاپ error داد و restart شد انگیزه‌ای برای ادامه دادنش نداشتم. معلوم نیست با این همه گنجینه‌های تخت جمشید که در لور و باقی موزه‌های اروپا و آمریکا انبار شده چرا لشکر ایرانی‌ها اینقدر شبیه اعراب از کار در آمده؟ منطق ماجرا هم درست شبیه فیلم‌های دفاع مقدس دهه شصت خودمان است که با وجود انواع غول‌های سیاه و زرد لشکر ایران و با حضور کرگدن‌ها و فیل‌های رزمی، سربازان شجاع یونانی هیچ خراش هم برنمی‌دارند، مگر آن پسر جوان شجاع که با نامردی تمام کشته می‌شود، اما ایرانی‌ها هزار هزار .....!
دوستان یونانی هم چندان متمدن و فرهیخته تصویر نشده‌اند و ازاولین صحنه‌های فیلم خشونت دیوانه‌وارشان‌ را در آموزش رزمی به کودکان چهار پنج ساله شاهدیم.
خلاصه فیلمی دیدم که توی نود درصد صحنه‌ها یونانی‌های شجاع، خون ایرانیان بی‌دست و پا را به آسمان می‌پاشند و بعد هم در حالی که سیب گاز می‌زنند زخمی‌های نیمه جان را خلاص می‌کنند. فقط نمی‌فهمم این وسط چرا ما این همه داد و بی‌داد راه انداختیم و هیچ صدایی از یونانی‌ها در نیامد؟