Tuesday, March 13

آدم زیادی

آدم هایی از انواع ملیت ها دوربرم نشسته یا ایستاده اند، همه مان را کرده اند داخل یک اتاق انتظار نه چندان بزرگ. آمده ام برای چک پزشکی، بخشی از مراحل اداری گرفتن اقامت موقت.
به دور و بری ها نگاه می کنم عربها و سیاه ها به وضوح شاد و راضی اند، قیافه چینی ها طبق معمول چیزی را لو نمی دهد فقط دوباره تا چندتاشان به هم رسیده اند تند و تند مشغول حرف زدن شده اند. دختری با موهای مشکی و چهره تیره مقابلم ایستاده نمیتوانم حدس بزنم هندی است یا اهل کشوری از آمریکای لاتین، اما به وضوح معذب است، مثل من. توی کشوری که همه از بحران اقتصادی حرف میزنند و زیادی مهاجرین، هر چه قدر هم که کارمندها دائم مادام و موسیو صدایت کنند بازهم در و دیوار این اداره انگار دارند له ات می کنند.
مرتب به خودم میگویم که من فقط برای درس خواندن اینجا هستم و قرار نیست توی این کشور بمانم، اما این احساس لعنتی اضافی بودن دست از سرم برنمی دارد.

1 comment:

Anonymous said...

Omidvaram!