Monday, March 5

دو دنیا


می خواهم سفر کنم.
شهرهایی هست که می خواهم ببینم.
صداهایی هست که می خواهم بشنوم، عطرها، مزه ها، رنگ هایی که می خواهم کشف کنم.
دلم می خواهد بزرگ شدن بچه هایم را به خاطر بسپارم و پیری خودم را جشن بگیرم.
روی تمام زمین ها خانه کنم و زیر تمام آسمانها ی عالم بخوابم.
شاید هم هیچ کاری نکنم هیچ جایی نروم و هیچ اتفاقی نیافتد.
مهم نیست. کافی است که دوباره خوابهای خوش ببینم.

این جمله ها را که یک پسر پاکستانی ناشناس توی Orkut برایم نوشته بود، ظاهرا هم نه فقط برای من، دیشب دوباره توی صفحه های آخر کتاب دو دنیا گلی ترقی خواندم.
کتاب خوبی بود خصوصا توصیف هایش از سبک زندگی مردم، البته مرفهین شمیران نشین، در دهه های سی و چهل. گرچه ماجراهای بستری شدن شخصیت اول در بیمارستان روانی و بعد بهبود و بازگشتش به زندگی چنگی به دل نمی زند.

No comments: