اسب
زمرد دشت را گرما و روشنايي آفتاب ماه مي درخشانتر كرده بود و رنگ رنگ گل هاي بهاري را چشم نوازتر. نغمه آرام پرندگان دلربايي بعد از ظهر آرام را به نهايت رسانده بود و دشت را بازي شيطان كره أسب هاي چند ماهه و همراهي عاشقانه جفت هاي سياه و سفيد و كهر به جنب و جوش آورده بود.
نشسته روي زانوها نه چندان دور از گله، زيبايي بهار انگلستان را در حافظه دوربين ثبت ميكردم و صداي تو از دشت هاي سبز جنوب فرانسه ميگفت و گله هاي وحشي كودكي ات. از نزديك شدن به أسب ها از جلب اطمينان شان و از دست رساندن به سر و سينه شان.
همه آنچه شنيدم در خاطرم نمانده؛ بيشتر آرامش و گرماي كلمات ...
زمرد دشت را آفتاب ماه مي درخشانتر كرده بود.
1 comment:
متن زیبایی بود سپاس
Post a Comment