Friday, January 18

برای تو

رویاهای نوجوانیمان یادت هست؟
گیس های بلند بافته شده ، لیوان های دسته دار بزرگ پر از چای داغ.
و سفر به معبدی که هم نام من بود و قلعه ای که تو عکسش را از روزنامه بریده بودی....
من همین ها را یادم مانده، تو چطور؟
هیچ فکرش را می کردی چند هزار روز دیرتر و چندین هزار کیلومتر دورتر؟
.
.
.
من اما گاهی این روزها ترس برم می دارد. نگرانم برای بنایی که ساختنش بیست سال طول کشیده.
گرچه آنقدز ذوق زده هستم که این نگرانی چند لحظه بیشتر دوام نیاورد.

No comments: