پیاده
دلم لک زده یک روز بیایم اینجا و یک خبر خوب که نه معمولی بخوانم.
امروز اینجا و اکنون را که خواندم واقعا دلم می خواست گریه کنم، باید مهاجر باشید تا این درد را بفهمید.
پن1: وقتی آدم بیخبر از همه جا توی دانشگاه وبلاگ بنویسد، نتیجهاش میشود این.
8 comments:
بابا حالا ملت فکر میکنند ما همیشه همنظریم! کمی صبر کنید اختلاف نظرها را هم میبینید!ه
the weather is good there no?!
here is somehow cloudy!!but yet there is winter and we hope for the better raining!
actually the problem is not the scarf or even any thing realted to them!!
the problem is mostely us!!
هان نمنه!؟
دوستم نظرت راجع به این چیه؟
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/05/070504_mf_mottaki_dinner.shtml
من که ایرانیم نمی تونم درک کنم این قضیه رو. بقیه ی ِمردم ِ دنیا چی فکر می کنن راجع بهش رو دیگه نمی دونم!
واقعاً هم مدت ِ طولانیی هست که همیشه در اخبار از جنگ و خشونت و زشتیو...می شنویم. یه مدت تصمیم گرفته بودم خبر نخونم. نشد که!
link een bood:
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/05/070504_mf_mottaki_dinner.shtml
خويشاوند نزديك هر انساني
من خويشاوند نزديك هر انساني هستم .
نه ايراني را به غير ايراني ترجيح مي دهم نه غیرايراني را به ايراني . من يك لر بلوچ كرد فارس ، يك فارسي زبان ترك ، يك افريقائي اروپائي استراليائي امريكائي آسيائي ام ، يك سياه پوست زردپوست سرخ پوست سفيدم كه نه تنها با خودم و ديگران كمترين مشكلي ندارم بل كه بدون حضور ديگران وحشت مرگ را زير پوستم احساس مي كنم .
من انساني هستم ميان انسان هاي ديگر بر سياره ی مقدس زمين ، كه بدون ديگران معنائي ندارم .
برگرفته از سایت احمد شاملو
دوستم اعتصاب کردی نمی نویسی؟؟؟
امان از این خرخونیها
Post a Comment