Friday, March 12

رایمی

اسمش رایمی است و اهل ونزولا، پاریس درس خونده و یک سال و نیمه که اینجا کار می کنه.
گاهی سر نهار سر حرف مون باز می شه یا دم غروب که می ریم آخرین کافه روز رو بخوریم ، انگار یک چیزی ما رو به هم نزدیک می کنه و از بقیه هم کارهای جهان اولی مون جدا .

رایمی میگه چاوز برای فشار آوردن به احزاب مخالف، چاپ آگهی های دولتی در روزنامه های مخالف رو ممنوع می کنه و این جوری به ورشکستگی می کشونه تا بعد با دست و دلبازی سهام شون رو بخره و صورت مساله روزنامه مخالف رو به سادگی پاک کنه.
من براش میگم اما قوه قضاییه مملکت من هیچ اباعی از یک شبه بستن ده ها روزنامه و مجله نداره.

می گه دولتش به بهانه بی پولی از احزاب حمایت مالی نمیکنه، اما حزب خودش به راحتی به همه منابع مالی دسترسی داره. من می گم که دولت من با یک جمله یک حزب رو غیر قانونی اعلام می کنه، کاندیداهاش رو رد صلاحیت می کنه و اعضاش رو به دادگاه و زندان می کشه .

بعد می گه دولت چاوز جدیدا شرکت توزیع کننده اینترنت رو خریده و حالا به راحتی هر جور فیلتری بخواد سر راه میذاره. منم براش میگم چه طور سپاه یک شبه بیش از نصف سهام شرکت مخابرات رو می خره .

اون از مقاله های طنزی می گه که نویسنده اش رو به بهانه تهدید علیه امنیت ملی تا پای زندان می بره ، و من از وزنامه نگارها و فعالین سیاسی می گم که زندانی و دادگاهی میشن.

با هم به روزی یک پرواز مستقیم تهران کاراکاس می خندیم و متخصصین امنیت ملی رو تصور می کنیم که بین دو کشور در سفر اند.

رایمی پرسپولیس رو دیده و همیشه براش سوال بوده چه طور دولت ضد کمونیست ما این طور رفیق جونی چاوز شده، اما حالا می گه ظاهرا این دو تا از رو یک کتاب، قوانین حکومت کردنشون رو کپی کردن.

وقتی حرف می زنیم ته صداش و ته نگاهش که به هیچ جا خیره نیست و تو لحن شمرده کلماتش همون چیزی رو می بینی که توی صدای همه ما ها. یک چیزی ما رو به هم نزریک می کنه اونم جمله هایی که به سکوت های کشدار می رسند، و رو چهرت خط می ندازن .