Wednesday, February 23

بهار در راه

ارکیده اتاق خواب دوباره گٔل داده، سنبل صورتی‌ رو میز آشپزخانه با چهار پنج تا خوشه خوش عطر دلربایی می کنه، گیاه عجیب برگ‌ کاکتوسی پر از غنچه است، نرگس‌های باغچه جلو خانه نوک زده اند و تا کمتر از ۱ ماه دیگر تمام باغچه را زرد و نارنجی میکنند.
رزهای پشت پنجره غنچه کرده‌اند، پیاز زنبق خریده‌ام تا باغچه حیاط پشتی‌ را بنفش رنگ بزنم، و یک بوته نحیف بلوبری که به نظرم خوش طغم ‌ترین بری عالم است.

بهار در راه است حتا اگر هنوز دماسنج ماشین هر روز صبح بگوید ۲ درجه و ابرهای کلفت و خاکستری آفتاب را از ما دریغ کنند.
بهار در راه است حتا اگه بهاری نیستم، می نویسم شاید بشوم، شاید بشویم.

Sunday, February 13

مرد رفت

مرد رفت، مردی که پر بود از شور زندگی رفت، مرد سینه کش های البرز و زاگرس رفت
و زن مانده با کودکی ده ساله که باید یک شبه بیست ساله شود
مرد رفت و زن مانده با هزاران خیال با هزاران کاش با هزاران هزار اندوه
زن مانده تا بشنود اگر پزشک کمی مسثول تر بود مردش را به او برمیگرداند
زن مانده تا بشمرد میلیون هایی که هزینه خرید دارو در این ده ماه شد و آخرش هیچ عایدی نداشت جز عذاب بیشتر برای کسی که دوست میداشت

زن مانده تا به خواهرکم بگوید هرگز عاشق نشو تا نرسد روزی که از او جدایت کنند