برای بهار
بچه که بودیم انگار همه چیز سادهتر بود، خیالم راحت بود که بهار میآید و دوباره ظرف شیرینی و میوه و آجیل و شکلات می رود روی میز پذیرایی تا هوای اتاق بوی مخلوط اینها با هم را بگیرد.
خیالم راحت بود که حتما سر و کلهٔ جعبههای بنفشه و مینا و نهالهای جوان چند درخت میوه گوشهٔ باغچه پیدا میشود و دو سه بعداظهر آفتابی تعطیلات میگذرد به کاشتنشان، وقتی همه زیر آفتاب دلپذیر اول بهار توی حیاط خودمان را سرگرمشان کرده ایم.
حالا اما انگار هر سال بیشتر از پیش نگرانم، هر سال حریص ترم به دیدن چند شاخه درخت که شکوفههایشان باز شده باشد و سرشاخههایی که پر شده باشند از جوانههای نشکفتهٔ برگ و ساقههای نازکی که خاک را با فشار کنار زده باشند برای رستن.
آنقدر حریص که تک تکشان را در چند فریم عکس ثبت کنم تا خیالم راحت شود که بهار آمده و بالاخره زمستان سرد با ابرهای کلفتش که تا زمین فاصله چندانی نداشت به سر آمده.
هفت هشت ماه پائیز و زمستان سرد و خاکستری آنقدر نفس گیر است که آمدن بهار به اندازهٔ یک زندگی دوباره هیجان زده ات کند.
گیرم با یک ماه تاخیر اما بهار تا می تواند دست و دل باز از راه میرسد. میآید و تمام کوچههای شهر پر میشوند از شکوفههای صورتی رنگ، از خانه تا دانشگاه دو سمت خیابان سرخ میشود از شقایق و بوتههای آلاله که همه جا قد کشیده اند و زنبقهای وحشی که دسته دسته این گوشه و آن گوشه در میآیند.
بهار هر سال میآید اما آمدنش هیچ وقت تکراری نمیشود.
خیالم راحت بود که حتما سر و کلهٔ جعبههای بنفشه و مینا و نهالهای جوان چند درخت میوه گوشهٔ باغچه پیدا میشود و دو سه بعداظهر آفتابی تعطیلات میگذرد به کاشتنشان، وقتی همه زیر آفتاب دلپذیر اول بهار توی حیاط خودمان را سرگرمشان کرده ایم.
حالا اما انگار هر سال بیشتر از پیش نگرانم، هر سال حریص ترم به دیدن چند شاخه درخت که شکوفههایشان باز شده باشد و سرشاخههایی که پر شده باشند از جوانههای نشکفتهٔ برگ و ساقههای نازکی که خاک را با فشار کنار زده باشند برای رستن.
آنقدر حریص که تک تکشان را در چند فریم عکس ثبت کنم تا خیالم راحت شود که بهار آمده و بالاخره زمستان سرد با ابرهای کلفتش که تا زمین فاصله چندانی نداشت به سر آمده.
هفت هشت ماه پائیز و زمستان سرد و خاکستری آنقدر نفس گیر است که آمدن بهار به اندازهٔ یک زندگی دوباره هیجان زده ات کند.
گیرم با یک ماه تاخیر اما بهار تا می تواند دست و دل باز از راه میرسد. میآید و تمام کوچههای شهر پر میشوند از شکوفههای صورتی رنگ، از خانه تا دانشگاه دو سمت خیابان سرخ میشود از شقایق و بوتههای آلاله که همه جا قد کشیده اند و زنبقهای وحشی که دسته دسته این گوشه و آن گوشه در میآیند.
بهار هر سال میآید اما آمدنش هیچ وقت تکراری نمیشود.
8 comments:
چه عکس ِ خوش حالی. بهارِ ِ بچگی ها واقعاً یه جور ِ دیگه بود. جالبه که دوستای ِ من در این جا هم می گن کریسمس ِ بچگی هاشون یه جور ِ دیگه بود! ...بعد این که این جا بهار یه ماه زود تر اومد و همه رو به شدت ذوق زده کرد. من همین جوری الکی خوش حالم هر روز! گمونم دلیلش آفتاب و آسمونِ صافی باشه که تو پاییز و زمستون ندیدیمش. بهارت مبارک!
eidet mobarak,
kheili axat khoshgele...
delam raft baraye bahar
سال نو مبارک
سلام آناهيتا جان
سال نو مبارك
چه قدر حس نزديكي بود اين كه داريم به زحمت و با نگراني به دنبال نشانه هاي بهار مي گرديم
شايد اين حس غريبي باشه اما امسال ميترسيدم نكنه بهار نياد بس كه همه جا خشك و بي روح بود
اما بهار مياد
حق كاملا با توئه
آره.عجيب است.
سلام آناهيتا جان
سال نو مبارك
بهار هر سال میآید اما آمدنش هیچ وقت تکراری نمیشود.
زیبا بود
حسی رو که گفتی کاملا درک میکنم! حس من این است که بچه که بودیم بهار میآمد. بزرگ ترها حسش را میآوردند ، حالا خودمان مسئولیم که حسش را و خودش را دوباره بیاوریم، همین است که نگرانیم که نکند مثل آان وقتها نشود.نگرانیم که به همان خوبی که بچه بودیم میآمد بیا وریم اش!
Post a Comment